سلیمانی مقدم از خرم آباد (دخترونه): خداوندا، خداوندا، یارم باش، قرارم باش، پناهم باش، جهان تاریک است، میترسم ... کنارم باش.
اگه انسان نبودم، دوست داشتم یه...
الهه از هریس: من دوست داشتم اگه انسان نبودم، پرندهای میشدم تا فارغ از هر چیزی با خدای خودم راز و نیاز می کردم.
معصومه از بروجرد: یه فرشته بودم که با این بار گناهام، اسم انسان رو یدک نکشم. خیلی شرمنده ام، خالق خوبم.
شقایق ایران نژاد_ 17 ساله از تهران: اگه انسان نبودم، دوست داشتم پنگوئن باشم! آخه خیلی بامزه و دوست داشتنیه.
نسیم_ ۱۶ ساله از تهران: با اینکه انسان اشرف مخلوقات است، ولی من دوست داشتم یکی از موجودات طبیعت باشم، مثل ابر.
راحله زارعی از همدان: من دوست داشتم اسب بودم، خودم واقعا عاشق نجابت و تنومندیش هستم. البته از خدا ممنونم که منو انسان آفرید.
زهرا از مشهد: من دوست داشتم آدم فضایی میشدم، چون اون موقع خیلی دوست داشتم انسان ها رو بشناسم!
مهسا فیروزی از فارس: من اصلا دوست ندارم جای موجود دیگه ای باشم. باید به
خاطر اینکه انسانیم و قدرت تصمیم گیری و اختیار داریم، خدا رو شکر کنیم،
نه اینکه خودمون رو جای موجودات دیگه ای تصور کنیم. ناسلامتی اشرف مخلوقات
هستیم!
پریسا: اعتراف می کنم... من دبستان که میرفتم، فکر میکردم معلمها سه
ماه تابستون می رفتن درسهایی رو که قراره به ما یاد بدند یاد
میگرفتن!!
تخیلی ترین شغل دنیا:
نگین از سنگان: برای خودم اینه که سرمربی استقلال بشم! البته می دونم که محاله، ولی چی کار کنم؟ دوست دارم دیگه!!
زهرا عزیزی: تخیلیترین شغل از نظر من نظافت سیاره های فضاییه.
حدیث_ 17 ساله از خرم آباد: تخیلیترین شغلی که بهش فکر کرده ام اینه که
قدرت چاق یا لاغر شدن افراد در یک لحظه رو داشتم؛ و من هم از این راه کلی
ثروت به دست می آوردم.
مهدیه از تهران: به نظر من تخیلیترین شغل دنیا پارو کردن ابرهاست!
فاطمه_ 16 ساله: تخیلیترین شغل اینه که کوچیک بشم و برم تو بدن درختها، ببینیم چه جوری غذا تولید می کنن.
شکوه رهسپار: به نظر من «کارمند آسمان» تخیلیترین شغله. نه بچهها؟!
مهسا از کرج: خلبان هواپیمای جنگی شدن برای خانمها تخیلیترین شغلی بود که به ذهنم رسید. من عاشق این شغلم.
هاجر از مشهد: سلام. به نظر من تخیلیترین شغل، مسافرکشی تو فضاست. بچه ها، این بحث رو ادامه بدین!
سمانه_ 19 ساله از تهران: اندکی تأمل... اگر گیاهان صدایی ندارند، به معنای آن نیست که دردی ندارند!!
شهین مطهری: باران می بارد، تو ساعتهاست چترتت را باز کردهای... و من هنوز... مبهوت لجبازی بارانم.
سیما_ 18 ساله: آقا حسین، به نظر من اسم کتابت را بذار «اوج پرواز»!
رعنا از محلات:اسم کتابتون رو بذارید «خاطرات پرواز».
سما: به نظر من «مردمانی از جنس پرواز» اسم مناسبیه.
مریم_ ۲1 ساله از زنجان: سلام. سوراخ لوله خودکار برای اینه که داخل شیشه خلأ ایجاد نشه و جوهر حرکت کنه و به نوک خودکار برسه.
مبینا: اندکی شوخی... آقا ایمان، سوراخ روی خودکار برای اینه که وقتی جوهرش پس می ده، قشنگ بریزه روی لباست!!
ثمینا_ 21 ساله از شیراز: مردی در حال عبور از خیابان، کودکی را مشغول
جابه جایی بستهای دید که از خودش بزرگتر بود. نزدیکش رفت و گفت: بگذار
کمکت کنم. مرد وقتی خواست بسته را بر دارد، دید که حملش حتی برای او مشکل
است. از کودک پرسید: چرا این بسته را حمل میکند؟ کودک در پاسخ گفت که
پدرش از او خواسته است. مرد پرسید: چرا پدرت خودش این کار را انجام نداد؟
مگر نمیدانست که حمل این بسته برایت چه قدر سخت است؟ کودک جواب داد:
اتفاقا مادرم هم همین حرف را به پدرم زد، ولی او گفت: خانم، نگران نباش...
آخرش یکی پیدا می شه که به این بچه کمک کنه!!
بهناز_ 20 ساله:آقا مهران، نارنجی شدن شعله گاز بعد از کباب کردن، به خاطر وجود سدیم در نمکی است که رو غذای مورد نظر می ریزیم.
مریم از فسا: اینم یه سوتی... سوم ابتدایی بودم، معلم یه سؤال ریاضی روی
تخته نوشت و بعد اسم منو صدا زد. من هم بلد نبودم، معلممون گفت: برو گوشه
کلاس وایسا. من هم خیلی ترسیده بودم، یواش عقب عقب رفتم و افتادم توی سطل
زباله! و کلاس از خنده منفجر شد!!
نیره از مشهد: بچه ها برای اینکه بخوام پیامک هام در سیم کارت ذخیره نشه، باید چی کار کرد؟
سعیده _ 16 ساله از طبس: سلام بچه ها. یه سوال داشتم؛ كی می دونه فیفا(fifa) مخفف چه كلماتیه؟
شیرین نظری: بچه ها، می شه کمی درباره شرایط درست و صحیح تعبیر خوابها اطلاعات بدین؟ ممنون می شم.